مطالبی درمورد عاشقان واقعی از لیلی ومجنون . عکسهای جدید شبنم قلی خانی , عکسهای نایاب شبنم قلی خانی , عکسهای شبنم قلی انی , بیوگرافی شبنم قلی خانی , عکسهای بازیگران سینما , عکسهای الناز شاکردوست , عکس , فیلم , الناز شاکردوست , عکسهای هنرمندان , عکسهای سینا , عکسهای بازیگران زن , عکسهای بازیگران زن ایرانی وخارجی , عکسهای بازیگران خارجی , عکسهای بازیگر زن , بازیگر زن , الناز , شاکردوست , عکس هندی , فیلم هندی ,دانلود جدیدترین آهنگها..
|
|
|
|
|
داستان کوتاه عاشقانه : احساسی ترین داستان های کوتاه عاشقانه
داستان های کوتاه عاشقانه بی نظیری در طول تاریخ اتفاق افتاده اند که خواندن هر یک از آن ها تا چند روز فکر ما را مشغول می کند، داستان کوتاه عاشقانه ای که حتی می تواند مسیر زندگی ما را عوض کند. سعی داریم زیباترین و لطیف ترین داستان های کوتاع عاشقانه را برای شما عزیزان گردآوری کنیم به امید این که از خواندن این داستان کوتاه عاشقانه حس خوبی به شما دست دهد :
:: موضوعات مرتبط:
داستانهای واقعی عاشقانه،
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان عاشقانه,
مطالب عاشقانه,
متن عاشقانه,
مهر پدری,
داستان های عاشقانه:داستان عاشقانه غمگین و گریه آور
عشق بی شک یکی از زیباترین واژگان قابوس است و داستان های عاشقانه بهترین توصیف کننده ی این واژه زیبا هستند. در این صفحه سعی کرده ایم زیباترین و تاثیر گذارترین انواع داستان عاشقانه و داستان های عاشقانه واقعی را برای شما نقل کنیم تا بیشتر به زیبایی این مفهوم بی کران پی ببریم :
:: موضوعات مرتبط:
داستانهای واقعی عاشقانه،
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان عاشقانه,
مطالب عاشقانه,
متن عاشقانه,
مهر پدری,
ﺳﻼﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺧﻮﺑﯽ؟
ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ …
ﻋﺸﻘﻢ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ ؟؟
ﻭﺍﯾﺴﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺧﯿﺴﻪ . ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮔﺮﯾﺖ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ..
ﻋﺸﻘم…
:: موضوعات مرتبط:
مطالب عاشقانه،
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان عاشقانه,
مطالب عاشقانه,
متن عاشقانه,
مهر پدری,
آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستش را گرفتم و گفتم “باید راجع به موضوعی باهات صحبت کنم”. او هم آرام نشست و منتظر شنیدن حرفهای من شد. دوباره سایه رنجش و غم را در چشماش دیدم. اصلاً نمیدانستم چه طور باید به او بگویم، انگار دهنم باز نمیشد.
هرطور بود باید به او میگفتم و راجع به چیزی که ذهنم را مشغول کرده بود، با او صحبت میکردم. موضوع اصلی این بود که میخواستم از او جدا شوم. بالاخره هرطور که بود موضوع را پیش کشیدم، از من پرسید چرا؟ اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج میشد فریاد میزد: “تو مرد نیستی!”
:: موضوعات مرتبط:
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان عاشقانه,
مطالب عاشقانه,
متن عاشقانه,
مهر پدری,
مردی سالخورده با پسر تحصیل کردهاش روی مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان کلاغی کنار پنجرهشان نشست. پدر از فرزندش پرسید: «این چیه؟» پسر پاسخ داد: «کلاغ».
پس از چند دقیقه دوباره پرسید: «این چیه؟» پسر گفت: «بابا من که همین الان بهتون گفتم، کلاغه.»
:: موضوعات مرتبط:
مطالب عاشقانه،
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان عاشقانه,
مطالب عاشقانه,
متن عاشقانه,
مهر پدری,
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد .
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.
موعد عروسی فرا رسید.
:: موضوعات مرتبط:
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان عاشقانه,
مطالب عاشقانه,
عـــادت مــیــکــنــیــم !
هی بگذﺍﺭ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺁﺧﺮﺵ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻗﯿﺪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ. ﺑﻌﺪ ﯾﮏ ﮐﻢ – ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻢ – ﻏﺼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺭﻭﺩ. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﻧﻪ، ﻭﻟﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ. ﺑﻌﺪﺵ ﻻﺑﺪ ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯾﮏ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻌﻘﻮﻝ ﻭ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ “ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﯼﻋﺸﻖ” ﻭ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻟﯽ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ ﺍﺵ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯿﻢ.
:: موضوعات مرتبط:
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان کوتاه ناراحت کننده – نبش قلب,
داستان کوتاه قشنگ – اندکی صبر,
داستان خیلی قشنگ عاشقانه – مسافر شهر باران,
” مسافر شهر باران “
سکوتش زیبا بود و خلوتش دلنشین؛ وقتی بود، همه جا تاریک بود و من را به دنیایی دیگر میکشاند… دنیایی از جنس آرامش! شب… تاریک بود و سیاه و آرام… اما قصه آن شب فرق داشت!
:: موضوعات مرتبط:
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان کوتاه عشق و عاشقی,
داستان کوتاه جدید – عشق پولی,
داستان های کوتاه بسیار زیبا و جدید,
پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد.
اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت . . .
هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون…
:: موضوعات مرتبط:
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان عاشقانه,
داستان واقعی عاشقانه,
داستان های عاشقانه,
از بد روزگار پسری عاشق دخترکی نابینایی می شود که او را با وجود معلولیتش دوست داره .
دخترک همیشه به پسر می گفت اگه من بینا بودم می فهمیدی که چقدر تو را دوست دارم .
اتفاقا فردی پیدا می شود و دو چشم خود را به دخترک نابینا هدیه می کند.
:: موضوعات مرتبط:
داستانهای واقعی عاشقانه،
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان عاشقانه واقعی,
داستان,
داستان عشق,
عاشقان واقعی,
مطالب عاشقانه,
,
یه روز تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی لاینمو چک میکردم
یه پسر ۵ ، ۶ ساله امد گفت داداش یه ادامس میخری ؟
گفتم : همرام پول کمه ولی میخوای بشین کنارم الان دوستم میاد میخرم
گفت : باشه نشست
بعد مدتی گفت: داداش داری چیکار میکنی
گفتم تو فضای مجازی میگردم
گفت اون دیگه چیه؟
:: موضوعات مرتبط:
داستان عاشقانه،
،
:: برچسبها:
داستان عاشقانه واقعی,
داستان,
داستان عشق,
عاشقان واقعی,
مطالب عاشقانه,
,
|
|
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشقان واقعی و آدرس eshgh200.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
|
|
|